نوشته شده توسط: مهاجر
چشمه اش اشک فشان از غم تنهایی هاست
ماه چون قوی سپید شستشو داد تنش را به زلال دریا
محو شد روی سکوت گلها
بچه آهو ترسید
بال و پرهای حواصیل سپیدی را دید
ماهی کوچک دریاچه به او می خندید
آب بر او پاشید
او به خود می لرزید
با دو پایی نازک
جست زد رفت به تاریکیها
تا میان تب مرطوب گلستانی شب
رفت تا افسانه
صد هزار پروانه چشم خواب آلوده
روی یاس وسوسن روی هر آلاله
از صدای تپش قلب ضعیف آهو هشیارند
صد هزار پروانه هر یکی بوسه ی رنگین کمان
دور تندیس بلورین غزال کوچک می رقصند
صد هزار پروانه
مثل باران گلی نیمه شبان
بر تن گرم غزال کوچک بنشستند
بچه آهو پر زد
روی تنهای سپید پریانی رقصان روی موج دریا
هم نفس با سحری بادی سرد روی دوش گلها
رفت تا اوج شب تنهایی
رفت تا خنده ی شیرین غم فردایی
رفت تا زیبایی
آنکه پرواز کند نیست دیگر آهو
هست یک پرواهو
هست یک پرواهو