نوشته شده توسط: مهاجر
طاووس جنان
دیریست که در کوی تو خورشید نهان است
از غیبت تو تیره و تاریک جهان است
ای روح بهاری تو کجایی که ز هجرت
هر روز شبی تیره و هر فصل خزان است
آبی بده از جام گوارای وصالت
صحرای عطش سوخته از اشک روان است
زنجیر زپای دل هر کس که گشودند
دیوانه به دنبال تو چون سیل دوان است
ای باد مزن دم زسراپرده ی حسنش
" آن را که عیان است چه حاجت به بیان است "
برچهره ی تو ای گل زیبای شقایق
چشمان رمق دیده ی نرگس نگران است
باز آی که با نم نم باران نگاهت
دروازه ی قرآن تو رنگین کمان است
از مهر تو آقا همگی مست سروریم
هر چند که در سفره ی ما قحطی نان است
مهدیه ی دلهای همه گشته چراغان
هنگام شکوفایی طاووس جنان است